مقدمه
با نگاهی به اطراف خود متوجه وجود افراد مختلفی با رفتارهای متنوع آن ها می شویم که هر یک از آن ها ویژگی های رفتاری مخصوص به خود برخوردار هستند عده ای قانون پذیرند عده ی دیگری از قانون سرپیچی می کنند بعضی منضبط هستند و گروه دیگر مخالف آن ، تعدادی شاداب و خوشرویند و عده ای عصبانی و ناراضی ، بعضی فعال و سریع تصمیم گیری می کنند و عده ی دیگری کند و محافظه کار … به هر حال این رفتارها به گونه ای است که هر بیننده با دیدن آن وادار به نوعی اظهار نظر می شوند مثلاً می گویند فلانی بسیار معاشرتی است یا دیگری فردی با شخصیت است والی آخر . به عبارت دیگر رفتارهای ظاهری افراد جلوه ای از شخصیت آن ها را برای بیننده آشکار می سازد که خود وسیله ای برای برخورد و تعامل با دیگران است .
می توان گفت که شخصیت مجموعه ای از رفتارهای کلی افراد است که تنها به امور بدنی و روانی محدود نمی شود بلکه استعدادها و تمایلات و ایده آن ها نیز در شخصیت دخالت دارند . همین شخصیت منحصر به خصوصیات رفتاری نیست بلکه زمینه ای است که این ویژگی ها در آن به شکل خاصی ظاهر می شوند و با یکدیگر ارتباط می یابند به همین دلیل است که بعضی خصوصیات در افراد مشترک است ( شالچیان ، 1370 ، ص 219) .
کلمه شخصیت که در زبان لاتین پرسونالیت خوانده می شود ریشه در کلمه پرسونا دارد این کلمه در یونان قدیم به نقاب یا ماسکی گفته می شد که با دیگران تئاتر به چهره می زدند . با گذشت زمان معنای شخصیت گسترده تر شد . تمامی معنای شخصیت را نمی توان در یک نظریه خاصی یافت بلکه هر مکتب و هر فردی با توجه به دیدگاه خود از شخصیت تعریف خاصی ارائه کرده است اما می توان بر اساس کل تعاریفی که تاکنون از شخصیت شده است تعریف جامعی از شخصیت ارائه داد ، شخصیت عبارت است از مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاً مداوم که بر روی هم یک فرد را از افراد دیگر متمایز می کند ( شاملو ، 1372 ، ص 37 ) .
قدیمی ترین نظریه ها درباره شخصیت مربوط به بقراط حکیم یونانی است که نظریه ی مزاجهای چهارگانه صفراوی ، سوداوی ، بلغمی و اموی را مطرح کرده است . فرض او در اینجا همانند بیشتر نظریه های سنخ شناسی بعدی این است که فرد حاصل ترکیب خاصی از این چهار مزاج است و در هر فرد به طور معمول یکی از مزاجها برتری دارد . دیگر نظریه های سنخ شناسی متعلق به کرچمر و شلدون است که کوشیدند به شکلی جذاب و جالب سنخ های بدنی را به انواع شخصیت ها ربط بدهند. کارل یونگ هم گرچه عمدتاً تحت مکتب روانکاوی طبقه بندی می شود اما از آن جا که نوعی تقسیم بندی سنخ شناسی از افراد بصورت درونگرا و برون گرا ارائه داده است می تواند در زمره سنخ شناسان به حساب آید ( کریمی ، 1382 ، ص 6 ) .
درونگرایی و برونگرایی از جمله تیپ های شخصیتی هستند که هر فرد بر اساس ویژگی های خاص رفتاری ، انگیزه ها ، علایق ، خواسته ها و غیره در گروه منحصر به خود قرار می دهند و نحوه عملکرد فرد را در موقعیت های گوناگون تعیین می کند و می توان بر اساس این ویژگی ها و گروه خاصی که فرد را آن قرار می گیرد به پیش بینی رفتار فرد در آینده پرداخت . روانشناسان از جمله روانشناسان علم روان کاوی با دیدگاهها و نظرات مختلف درباره ی آن اظهار نظر و ابراز عقیده کرده اند و هر یک نظر بخصوص را درباره ی آن ارائه داده اند . هر کس در اصل به یکی از این دو طریق با جهان ارتباط برقرار می کند اگر چه جهت دیگر نیز همیشه برای فرد باقی می ماند .
در حالت درونگرایی ، جهت گیری اصل فرد به درون و جانب خویش است فرد درونگرا دو دل ، محتاط و متفکر است . فرد برونگرا به بیرون و به جهان خارج گرایش دارد . از نظر اجتماعی درگیر ، فعال و متهور است ( پروین و همکاران ،1381، ص 60) .
اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر شخصیت نابهنجار قرار می دهند که اولی به صورت اختلال اسکیزوفرنی و دومی بصورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود . تعداد این افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند . عده ای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برونگرایی هستند . عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به طور متعادل دارا می باشند که اصطلاح آمبی ورت به آن ها اطلاق می شود ( علی اکبر سیف به نقل از یونگ ، 1913 ) .
بیان مسئله
ارزیابی شخصیت یکی از حوزه های اصلی کاربرد روانشناسی در دنیای واقعی است بعنوان مثال روانشناسان بالینی از طریق ارزیابی شخصیت می کوشند که افراد بهنجار را از افراد نابهنجار متمایز کرده و در عین حال نشانه ها و احساسهای بیمارانشان را درک می کنند بدین ترتیب تنها از طریق ارزیابی شخصیت است که متخصصان بالینی می توانند بهترین روش درمان را برگزینند .( کریمی و همکاران ، 1384 ،ص 12 ). یکی از مسائل شخصیت این است که آیا عوامل ذهنی و روانی در دنیای تجربه شخصی فرد تأثیر بیشتری را بر روی ساختار فرد می گذارد و یا عوامل عینی بیرون از فرد مؤثر است . در خصوص این مسئله بین رفتارگرایان و پدیدارشناسان تفاوت بارزی وجود دارد بعنوان مثالرارز بعنوان نماینده پدیدارشناسان معتقد است که دنیای درون هر فرد و نوع برداشت او از واقعیات بر رفتار او تأثیر بیشتری دارد تا عوامل بیرونی.
اسکینر بعنوان نماینده رفتارگرایان معتقد است که وظیفه اصلی تحلیل عملی این است که چگونگی رفتار شخص را تشریح کند یعنی اینکه رفتار فرد بعنوان یک سیستم فیزیکی در رابطه با شرایط فیزیکی و زیستی او و اینکه چگونه تکامل می یابد شکل گرفته و تغییر می کند .
سنجش شخصیت یکی از مسایل عمده مورد توجه روانشناسان است . مسئله مهمی که هدف اصلی این تحقیق دستیابی به آن است ، این است که آیا بین تیپ های شخصیتی درونگرا و برونگرا و میزان سازگاری رابطه وجود دارد یا خیر ؟
به بیان دیگر آیا یک دسته خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی فردی می تواند تعیین کننده میزان سازگاری فرد در برخورد به تغییرات محیطی و موقعیتهای جدید باشد ؟
اهمیت و ضرورت مسئله مورد پژوهش :
کنجکاوی ذاتی انسان درباره رفتارهای خویش می تواند دلیل شخصی مطاعه و پژوهش درباره شخصیت محسوب شود انسان همواره با این سؤال رو به رو بوده است که چرا او اینگونه عمل و احساس می کند . چرا پاسخ به یک موقععیت واحد ، دو نفر به شیوه متفاوت عمل می کنند چرا یکی پرخاشگری خود را آشکار کرده و دیگری آنرا بازداری میکند چرایکی نترس و شجاع و دیگری ترسوست چرا یکی اجتماعی و دیگری خجالتی است ؟ چرا با خواهر و برادر های خود با اینکه در یک محیط پرورش پیدا کرده ایم تا اندازه زیادی تفاوت داریم چرا یک نفر در زندگی از نظر ازدواج ، شغل و ارتباط با دوستان فرد موفقی محسوب می شود در صورتیکه شخصیت دیگری با همان امکانات در این امر شکست می خورد .
شکی نیست که که نیاز به شناخت خود و کنجکاوی درباره انگیزه ها و ترسها در اکثر افراد وجود دارد لذا مطالعه رویکردهای شخصیت می تواند حداقل نقطه آغاز مناسبی برای تکلیف مشکل و طولانی خودشناسی باشد ( کریمی و همکاران ، 1384 ، ص 6 )
شناخت شخصیت ، ویژکیها ، چگونگی شکل گیری ، عوامل مؤثر در ایجاد شخصیت و مسائلی از این قبیل از یک جنبه حس کنجکاوی و میل به حقیقت جویی را در انسان به دنبال دارد : زیرا این نوع شناخت نوعی خود شناسی است و شخص هنگام مطالعه کردن موضوعهای ذکر شده غالباٌ آن دانسته ها را با خود مقایسه کرده و تطبیق می دهد و احتمالاٌ با این شناخت نوعی طبقه بندی انجان می دهند یعنی خود را در یکی از تیپ های شخصیتی قرار می دهند یا خود را دارای ویژگیهای شخصیتی خاص می بینند از سوی دیگر این شناختها و اطلاعات به شخص امکان میدهد که در ارتباط متقابل با دیگران موضعگیریهای مناسب و آگاهانه داشته باشد . بعنوان مثال اگر ما دری که کودکان در حدود سنین 3 تا 4 سالگی بیشترین میزان حسادت را نشان می دهند ، چناچه کودک خود را در این سنین حسود ببیند ، دچار نگرانی و اضطراب نخواهد شد زیرا میداند که این ویژگی یک حالت طبیعی در سن خاص کودک اوست .( کریمی ، 1382 ، ص 10 )
اگر از جنبه دیگر به این شناخت بنگریم می بینیم که داشتن اطلاعات و دانش لازم درباره شخصیت تنها به کار عادی دانستن برخی رفتارها در مراحل مختلف رشد شخصیت نمی آید بلکه این دانش در پیشگیری یا اقدام احتمالی در مورد بروز اختلالها و نابسامانیهای شخصی نیز می تواند به کمک این فرد بیاید به عنوان مثال وقتی والدین می دانند که شیوه تربیتی خشن سبب ضد اجتماعی شدن و پرخاشگر شدن کودکان می شود خواهند توانست شیوه تربیتی خود را برای پیشگیری از چنین نتایج ناگواری تنظیم کند.( همان منبع ، ص 11 )
ارزشیابی شخصیت در بین مکاتب مختلف با توجه به چشم اندازی که نسبت به ماهیت انسان دارند متفاوت است مثلاٌ رفتارگرایان به تجارب محیطی ، روانکاوان به انگیزه های ناهوشیار طرفداران دیدگاه صفات به رگه و ریخت ، شناخت گرایان همچون جورج کلی به فرآیند و ساختارهای شناختی تأکید می ورزند اما همه روانشناسان به اتفاق معتقدند ارزشیابی شخصیت و تیپ های شخصیتی یکی از عوامل مؤثر در تعیین سازگاری شخص با محیط است ( مک کین ، 1996 ،ص 58 )
از مزایای انجام این تحقیق می توان به این موارد اشاره کرد : 1- انجام و مطالعه این تحقیق موجب ایجاد نوعی خودشناسی در شخص می شود و شخص می تواند خود را در یکی از تیپ های شخصیتی قرار دهد . 2- پی بردن و فهمیدن این مطلب که هر شخص دارای یک شخصیت خاص و مختص به خود است و حتی اشخاصی که در یک محیط یکسان پرورش یافته اند می توانند دارای شخصیت های متفاوتی باشند 3- کسب این آگاهی که برای ایجاد ارتباط با هر شخصی باید متناسب با نوع شخصیت وی عمل کرد و این آگاهی موجب می شود که فرد در ارتباط با دیگران موضعگیریهای مناسب و آگاهانه داشته باشد .
از مضرات انجام ندادن این تحقیق می توان به این موارد اشاره کرد: 1- شخص نتواند خود را انگونه که هست بشناسد و این ناآگاهی از نوع تیپ شخصیتی خود ، باعث شود که شخص در انجام کارهایش با مشکل رو به رو شود و نتواند موفقیتی در زندگی کسب کند به عبارت دیگر انتظارات شخص از خودش با تواناییهای او سازگاری ندارد .
2- از آنجا که شخص به این مطلب آگاهی پیدا نکرده که هر شخص دارای یک شخصیت منحصر به فرد است لذا در ارتباط با همه اشخاص از یک نوع روش ارتباطی استفاده می کند و قادر نخواهد بود در ارتباط با دیگران روش های ارتباطی مناسب و آگاهانه را به کار بگیرد و این امر می تواند سازگاری او با محیط اطراف مشکل ایجاد کند .
برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید.
:: بازدید از این مطلب : 36
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0